۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

A Visit from the Goon Squad





دو سه هفته‌پیش خواندن کتاب "ملاقاتی با دسته‌ی گردن‌کلفت‌ها"ی جنیفر ایگان را به‌پایان بردم. یک رمان استثنایی و متفاوت. طبق برنامه‌ی قبلی خواستم ترجمه‌ی کتاب را بی‌اغازم، اما یک تجربه‌ی تلخ تکرار شونده تا امروز مانع شده است. دو سال قبل ترجمه‌ی رمان سیاه‌آب جویس کارول اوتس و سال گذشته رمانی از فیلیپ راث را آغاز کردم، اما در هردو مورد در همان اوایل کار، کتاب با ترجمه‌ی دوستان دیگر بیرون آمد (و اتفاقن هردو مورد ترجمه‌هایی خوب و دوست‌داشتنی از کار درآمده بودند). مشکل این‌جاست که ظاهرن هیچ راه مشخصی برای دانستن این‌که چه کتاب‌هایی و توسط چه کسانی در دست ترجمه است وجود ندارد و تنها روابطی و با از این‌ور و آن‌ور پرسیدن شاید بشود چیزهایی فهمید، که آن‌هم درمورد افرادی مثل من با روابط کم و محدودی دارند تقریبن غیرممکن است.

همین تجربه‌ی تکراری باعث شده‌است که تصمیم بگیرم باوجود علاقه‌ی شدیدی که در خودم برای برگردان این رمان خوب و ارائه‌ی هرچه سریع‌تر آن به جامعه‌ی کتاب‌خوان ایران احساس می‌کنم، تا با ناشری صحبت نکرده‌ام و رسمن از طرف نشر ترجمه‌ی کتاب اعلام نشود، کار را شروع نکنم. که بازهم از آن جایی که باوجود چندین سال تجربه‌ی ترجمه‌ی ادبی، به تازگی تصمیم به انتشار کارهایم گرفته‌ام، نه با قواعد مرسوم در فضای نشر در داخل ایران آشنا هستم، و نه تمایل و اعتقادی به رابطه بازی. گویا برای مترجمانی در وضعیت مشابه من، هرچه‌قدر هم که کیفیت و سطح کارشان بالا باشد، تنها راه این است که ترجمه‌ی کتابی را در دست بگیری، امیدوار باشی دوستان دیگر همزمان درحال ترجمه‌ی آن کتاب نباشند، و تازه پس از پایان یافتن ترجمه، بیافتی به دنبال ناشر مناسب ( که این بخش از کار هم خود داستان‌ها دارد برای خودش).

با این حال قصد دارم برای علاقه‌مندان و دوستانی که احیانن به‌دنبال خواندن یک شاهکار مدرن به زبان انگلیسی یا آلمانی هستند (به تازگی ترجمه‌ی آلمانی کتاب هم در برلین منتشر شده است)، چند خطی درباره‌ی کتاب بنویسم:

کتاب از 13 فصل مجزا تشکیل شده است. فصل‌های کتاب قبل‌تر به عنوان داستان کوتاه در نشریات مختلف چاپ شده اند. اما خود ایگان اصرار دارد که کتابش یک رمان است و نه مجموعه‌ای از داستان‌های به‌هم پیوسته. محور مشترک و عنصر اساسی پیوند دهنده‌ی داستان‌ها و فصل‌های کتاب، دو شخصیت بنی و ساشا هستند؛ بنی سالازار، تهیه کننده‌ی مشهور موسیقی راک و ساشا، دستیار و دست راست او. در 13 فصل رمان، به‌شکلی مقطع و درهم‌تنیده با مقاطع و زوایای متفاوت زندگی و شخصیت این دو، و ده ها شخصیت فرعی دیگر آشنا می‌شویم. بن‌مایه‌ی مهم دستان موسیقی راک و فضای تولید آن در دهه‌های مختلف است. در هیچ یک از فصل‌های کتاب راوی و زاویه دید تکراری وجود ندارد و نوآوری و بداعت در نحوه‌ی روایت و تنوع زبانی در تمام بخش‌های کتاب به‌راحتی رصد می‌شود. استفاده از شگرد روایتی گراف و اسلاید در فصل دوازدهم، اوج خلاقیت‌های روایتی نویسنده را نشان می‌دهد.

بسیار می‌توان گفت و نوشت از این پدیده‌ی ادبیات داستانی سال 2011. اما تصور می‌کنم برای کتابی که هنوز نسخه‌ی ترجمه شده‌اش درنیامده، تا همین حد معرفی کفایت می‌کند.

در انتها همین بس که به اعتقاد نگارنده‌ی این سطرها، تمامی تحسین‌ها و جوایزی که در سال گذشته از/به کتاب خانم جنیفر ایگان شد/تعلق گرفت، گوارای وجودش باشد.

به اعتقاد من، اگر قاعده‌ی احمقانه‌ی "چون پولایتزر داد دیگه من نمیدم بهش جایزه‌ی اولو!" نبود، قلم فاکنر هم جایزه‌ی اولش را چون پولایتزر و کتاب سال به کتاب فوق می‌داد.

جین مارشال در گاردین می‌نویسد: "این یک رمان بی‌نهایت تاثیر گذار است، اندوهگین، بامزه، و سرشار از فرزانه‌گی. این کتاب، به‌تنهایی جنیفر ایگان را به یکی از بزرگان ادبیات داستانی جهان تبدیل کرده است."

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

به بهانه‌ی لب بر تیغ رمان تازه‌ی حسین سناپور

دیروز لب برتیغ حسین سناپور را تمام کردم. در آغاز احساسات متناقضی داشتم، اما درنهایت آن‌چه پس از گذشت 30 ساعت، و در این دقایق حالا بر ذهنم غالب است، افاضه‌ می‌نویسم این‌جا:

لب برتیغ رمانی‌ست متفاوت با آثار منتشرشده‌ی قبلی از سناپور. در بررسی منصفانه‌ی اثر به‌زعم من باید این نکته را مدنظر قرار داد، که ژانر رمان لب برتیغ (با تعدیل مواضع احیانن ضد ژانرمان)، جنایی و تریلر است. در این یادداشت قصد دارم به‌جای تمرکز بر زبان و برشمردن ضعف‌های احتمالی نثر در اثر مزبور، به نکته‌ی مثبتی بپردازم که در نقدهایی که تا امروز بر این کتاب نوشته شده، یا اشاره نشده، و یا اگر شده، من نخوانده‌ام. در یک جمله بزرگترین مزیت لب برتیغ، و موفقیت بزرگ نویسنده در نگارش آن، این است: "درآوردن یک رمان جنایی خوش ساخت و به‌اصطلاح سرپا." در این قحطی که در جریان داستان‌نویسی ایران در تألیف و نگارش ژانرهای بیشمار و متنوع داستانی وجود دارد، تلاش داستان‌نویس موفقی چون آقای سناپور در خروج از فضای شناخته‌شده‌ی کارهایش و تجربه در این نوع کار که مابه‌ازا های موفق در ادبیات داستانی فارسی یا ندارند، یا اگر هم دارند بسیار اندکند، بسیار قابل تحسین است. کاری نداریم که بدون‌شک لب برتیغ نمونه‌ی بهترین رمان جنایی نیست که می‌توان در زبان و ادبیات فارسی خلق کرد، کاری نداریم که شاید تا خلق یک شاهکار ادبی در این ژانر، خیلی مانده و هنوز شاید تجربه‌ها و تلاش‌های بسیار این‌گونه باید ازسوی داستان‌نویسان توانای معاصر انجام پذیرد. چیزی که می‌خواهم بگویم این است، که ادبیات داستانی ما این روزها بسیار نیازمند تنوع و تلون مزاجی و ژانری‌است. روده‌درازی نمی‌کنم، کافی‌ست برای چند دقیقه چشم‌هایتان را ببندید و نمونه‌های موفق داستان و رمان ایرانی که در این ده سال مثلن خوانده‌اید را، مرور کنید، سپس خیلی کوتاه و مختصر شاهکارهایی را که در ژانرهای متفاوت در ادبیات معاصر داستانی جهان می‌شناسید و خوانده‌اید، در ذهن‌تان بشمارید، همین؛ تفاوت در کمیت و تنوع ژانرها آن‌قدر فاحش است و شدت نور آن‌چنان زننده، که چیز دیگری برای اضافه‌کردن نمی‌ماند.

پ.ن. چه‌قدر این صفحه به تغییر نیاز دارد؛ حالا بعد از یک سال احساس می‌کنم اگر نتوانم سر تا پایش را عوض کنم، اساس‌کشی محتوم به‌نظر می‌رسد!

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

به بهانه ی چاپ رمان سیاهاب با 7ماه تأخیر : افسوس و آه

اوایل سال گذشته می خواستم رمان Black Water جویس کارول اوتس را ترجمه کنم، بلافاصله شروع به خواندن متن اصلی کردم اما به اواخر رمان که رسیدم شنیدم کار ترجمه شده و در نشر افق در حال ویراستاری و انجام مقدمات چاپ است. دیروز کار ر ا که توسط آقای مهدی غبرایی و با عنوان سیاهاب منتشر شده خواندم. بی انصافی است که بگویم ترجمه خوب در نیامده است، که حقیقتن برگردان یکدست و تمیزی است. تنها ایراد کار به زعم من - که هیچ ربطی به توان و مهارت فنی مترجم ندارد - شتابزدگی است که در امر ترجمه صورت گرفته است، موردی که شخصن، به عنوان فردی نسبتن آشنا به فضای نشر و وضعیت چاپ کارهای ترجمه و دستمزد ها و قراردادهای پایینی که با حتی مترجم های متعهد،خوش نام و کاربلد بسته می شود، کاملن درکش می کنم. وقتی می دانی برای ترجمه ی کتابی که قرار است پنج ماه وقتت را بگیرد،مبلغی به تو خواهند پرداخت که کفاف یک ماهت را هم نمی دهد، خیلی عجیب نیست که بخواهی همان کار را دو ماهه تمام کنی! چه می توان گفت بیش از این جز آهی و افسوسی که این روزها بسامد واژگانی اش فضای این سرزمین را تسخیر کرده است! افسوس و آه!

۱۳۸۷ خرداد ۱۳, دوشنبه

فیلم خوب ببینیم

بعد از این در این صفحه، هر ماه به تناوب و به شیوه ی قطره چکان فیلم ها و کتاب ها و شاید موسیقی های تازه عرضه شده ای را که ارزش دیدن،خواندن و شنیدن دارند معرفی خواهم کرد. سهیم شدن لذت های این چنینی با شما دوستان فرهیخته، قلم به دست و متن خوار، شادم می کند. این خوراک های سینمایی پیشنهادی نیمه ی اول خرداد :

1- Before The Devil Knows Your Dead
کارگردان:سیدنی لومت - نویسنده:کلی مسترسون - ژانر: تریلر،جنایی،رازآلود - بازیگران اصلی : اتان هاوک،فیلیپ سیمور هافمن
ارزش فیلم از نگاه من : 8/10
فیلمی متفاوت با کارهای پیشین سیدنی لومت... نیاز مالی... شکست زمان... روایت معکوس... نقش تصادف... سرقت... خانواده... خیانت... پلیس...

-----------------------

2- Le Scaphandre et le Papillon

(The Diving Bell And The Butterfly)

کارگردان:جولین اشنابل - نویسنده فیلم نامه:رونالد هاروود - نویسنده رمان : ژان دومینیک باوبی - ژانر:بیوگرافی ، درام - بازیگران اصلی : ماتیو امالریک،امانوئل زاینر، ماری ژوزه کروزه

ارزش فیلم از نگاه من : 8/10

دیدن این فیلم را فقط به کسانی توصیه می کنم که جذابیت،تعلیق و کشش دراماتیک پلات روایت برایشان در درجه ی دوم قرار دارد. مخاطبانی که بیشتر به دنبال تجربه های بصری و سینمایی تازه و موقعیت های ارتباطی متفاوت هستند . این فیلم در بخش مسابقه ی جشنواره ی کن برنده ی نخل طلا شد و تا کنون در جشنواره های مختلف بیش از 35 جایزه دریافت کرده است.


Tropa De Elite -3

((Elite Squad

کارگردان:ژوزه پادیلها - نویسنده فیلم نامه : براولیو مانتوانی - نویسنده کتاب : آندره باتیستا - ژانر : اکشن،تریلر ،درام - بازیگران اصلی : واگنر مائورا، آندره رامیرو ، کایو جونکویرا، ماریا ریبریو

ارزش فیلم از نگاه من : 8.5/10
برنده ی خرس طلای کن و 11 جایزه ی دیگر از جشنواره های معتبر. محصول برزیل . 118 دقیقه. در ادامه ی پیشرفت و دوران طلایی نوزایی سینمای آمریکای لاتین، این بار این تریلر بی نظیر از سینمای برزیل تحسین جهانیان را برانگیخت. به جرأت پر سر و صداترین فیلم سینمای جهان- اروپا و آمریکا در سال 2007. به گمانم فیلم قابلیت جذب و جلب رضایت همه طیف های مخاطب سینما را دارد، دیدنش را به سختی توصیه می کنم!

----------------------------------------
The Air I Breath -4
کارگردان : جیهو لی - نویسنده : جیهو لی، باب د روزا - ژانر : درام، رومانس، تریلر - بازیگران اصلی : کوین بیکن، جولی دپلی ، اندی گارسیا ، برندن فریزر ، سارا مایکل گلر
ارزش فیلم از نگاه من : 8.5/10

محصول مشترک مکزیک و آمریکا. 96 دقیقه. 4 روایت... عشق،اندوه،لذت،شادی... موازی، متقاطع، مدور... در جستجوی راه فرار... معجونی از لحظه های اوج بازیگری... 4 سوپر استار... بازگشت به پرسش بنیادینی که اساس بسیاری از ساختارهای شبه پست مدرن فیلم های دهه ی 90 و دهه ی حاضر بوده است... لحظه ها، تصادفات و انتخاب ها... زندگی... شانس! حتمن ببینید!

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

هفته ای که گذشت هفته ای به تمامی سینمایی بود برای من، شش فیلم دیدم که جز یکی بقیه شان خوب و بسیار خوب بودند و پس از هفته ها که از دیدن هیچ کاری به اندازه ی کافی محظوظ و متأثر و مپتوک نشده بودم، نه یکی که چند پتک دوست داشتنی بر جمجمه ی منتظرم فرود آمدند. اسم می برم که اگر ندیده اید ببینید حتمن، و البته وزن و نیروی پتک های دوست داشتنی مزبور را هم اعلام می کنم که حساب شده انتخاب کرده و دچار بحران های ناشی از مواجهه با اثر هنری نشوید که زورش از مخاطبی که در آن لحظه ی به خصوص شما هستید بیشتر باشد.

  1. No Country For Old Men ; Dir: Ethan & Joel Cohen 10/10
  2. The Man From Earth ; Dir: Richard Schenkman 10/10
  3. C.R.A.Z.Y. ; Dir: Jean-Mark Vallee 9/10
  4. There Will Be Blood; Dir: Paul Thomas Anderson 9/10
  5. Se, Jie (Lust,Caution); Dir: Ang Lee 9/10
  6. Sweeny Todd; Dir : Tim Burton 8/10

دلم می خواست نقد یا حداقل ریویو! کوچکی بر هر یک از آن ها می نوشتم اما ، به همان دلیلی که مادارم می کند به شما پیشنهاد بدهم هرگز چند شاهکار را با فاصله ی کوتاه از هم نخوانید و نبینید ، نمی توانم بنویسم! فقط همین مختصر که اولی دومین فیلم کن 2007 و برنده ی همه ی جوایز اصلی و مهم اسکار امسال که همین دیشب خاتمه یافت؛ دومی برنده ی جایزه ی اول فستیوال رد؛ سومی برنده ی 24 جایزه از جمله لوکارنو؛ چهارمی 3اسکار 2007 ؛پنجمی برنده ی شیر طلای ونیز 2006 و آخری به اعتقاد من پس از ادوارد دست قیچی بهترین کار مغضوب همیشگی اسکار است!

Layout design by Pannasmontata | Convert to Blogger: Arman Radmanesh